وقتی یک فیلم سینمایی تمام میشود آخرش چه مینویسند: "پایان!" این پایانی که مینویسند به چه معناست؟! مگر
غیر از این است که با این کلمه به شما میگویند همه ماجراهایی که در این فیلم دیدید هر چه بود و هراندازه
روی احساسات شما اثر گذاشت دیگر به پایان رسید و وقت آن شد که از سینما خارج شوید و یا از پای تلویزیون
برخیزید و سراغ زندگی خود بروید!؟
و ساعتی بعد که شما به زندگی خود برمیگردید میبینید که تمام شور و هیجانی را که هنگام تماشای فیلم در
وجودتان زنده شده بود، دیگر نمیتوانید تجربه کنید! اما آیا اتفاقات زندگی واقعی نیز چنین است!؟
هوشیار باشید که زندگی فیلم یا مجموعه ای از فیلمهای جداگانه نیست که بتوان در ان هر کاری انجام داد
و بعد با یک کلمه "پایان" اوضاع را به حال اول برگرداند! در واقع واژه پایان توهمی است که باید دقت
کرد هرگز در دام آن نیفتاد
۱۴ نظر:
سلام بر دکتر فرهاد بزرگ مثل اینکه یادت رفته تمام خاطرات ما با پایان آغاز میشه !!!!!
قشنگ می نویسی
یهو داد میزنن وقت تمام
برگه ها بالا...
جناب دكتر فرهاد
اين آدرس وبلاگ آقاي برقك است برايت coopy مي كنم داشته باشي، البته با اجازه آقاي هاشم خان .
http://iranshan.blogspot.com
ممنونم جناب مهندس سعید عزیز
دقيقا هيمنطوره
start
درسته که زندگی فیلم نیست
اما یادت باشه ما بازیگر هستیم
ودعا کنیم که بازیچه نشویم
the end
اری سلام
به رسم و آیین میگویم سلام ...
اما نه خداحافظ
نه زندگی یک سکانس هست
اری سکانسی کوتاه اما به یاد ماندنی وتلخ و گاهی شیرین ...
میدانی چرا؟
من هم نمیدام ! اخر اگر می دانستیم که ....
دوباره آقاظ می شود
این قصه ی دلتنگی
این قصه ی بودن ها
شور نبودن ها
دوباره آقاظ می شود
تب و تاب نوشتن ها
پیله بستن ها
دوباره باز
دوباره ها
شوق از تو گفتن ها
به تو اندیشیدن ها
نوای درنا شنیدن ها
مست کردن ها
دوباره آقاظ می شود
زندگی کردن ها
فریاد نزدن ها
بغظ شکستن ها
ذنجیر گسستن ها
دوباره باز
ما شدن ها
عشغ ورزیدن ها
اشک شوغ ریختن ها
دل دل دل کردن ها
بی تابی ها
آری
دوباره باز
آقاظ می شود
آمدن ها
از تو گفتن ها
از این خاک نوشتن ها
از درد شعر ریسیدن ها
و تمام شد
طعطیلی ها....
در جایی که میگوییند:
سلام /خداحافظ
چیز تازه اگر یافتی بر این دو اضافه کن
منتظرت میمانم در آسمان ســــــــوق
بیراهه آمدید !
لطفا اولین دور برگردون دور بزنید !
اری پایان میگویید اینجا می باشد...
گزرگاهی از آسمان سوق
مهره هاي شطرنج رو دوست دارم، اما از اينکه هدايت يه لشگر به دست منه، ميترسم.حريفم خوب بازي نميکنه. شايد چون اون اين بازي رو خيلي بهتر از من بلده، اينطور فکر ميکنم.از وزير خوشم نمياد اما بهم ياد داده اند که خيلي کارها ميتونه بکنه. حيف که جلوش يه عالم سرباز وايستاده.تلاش ميکنم تا ديرتر مات بشم.از تموم اينها نميترسم. از اين ميترسم که وقتي که مات ميشم، هنوز خيلي از مهره هامو حرکت نداده باشم. خدا کنه آخر اين بازي به خير تموم بشه...
چنین می باشد !
لاگه جدیدمه
start
درسته که زندگی فیلم نیست
اما یادت باشه ما بازیگر هستیم
ودعا کنیم که بازیچه نشویم
the end
خدمت اقای نوری ارز؟ کنم انجا کامنت میزارن
نه شعرای شعرایه دیگه رو بدون ذکر منبع
كه من نمي تونم حرف بزنم هاهاها!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟!
باشه من سعي خودمو مي كنم كه .......
منفي ترين فكري كه مي شد كرد(از اينكه گفتين ((اين))مطلبو ببينم.)
ما که نگفتیم پایان!
ارسال یک نظر